-
پنج وارونه
شنبه 29 آبانماه سال 1389 08:14
پنج وارونه چه معنا دارد؟ خواهر کوچکم از من پرسید من به او خندیدم کمی آزرده و حیرتزده گفت روی دیوار و درختان دیدم باز هم خندیدم گفت دیروز خودم دیدم مهران پسر همسایه پنج وارونه به مینو می داد آن قدر خنده برم داشت که طفلک ترسید بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم بعدها وقتی بارش بی وقفه درد سقف کوتاه دلت را خم کرد بی گمان...
-
دکتر شریعتی
دوشنبه 24 آبانماه سال 1389 12:51
دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا، دلم تنگ شدهها را، عاشقتمها را … اینجملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیکنی ! باید آدمش پیدا شود ! باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد ! سِنت که بالا میرود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده...
-
لبخند
دوشنبه 24 آبانماه سال 1389 09:46
هیچ کس آنقدر فقیر نیست که نتواند لبخندی به کسی ببخشد و هیچ کس آنقدر ثروتمند نیست که به لبخند کسی نیاز نداشته باشد شاد بودن بزرگترین انتقامی است که می توان از زندگی گرفت
-
عشق چیست؟
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 10:52
به کودکی گفتند :عشق چیست؟ گفت : بازی به نوجوانی گفتند : عشق چیست؟ گفت : رفیق بازی به جوانی گفتند : عشق چیست؟ گفت : پول و ثروت ... به پیرمردی گفتند : عشق چیست؟ گفت :عمر به عاشقی گفتند : عشق چیست؟ چیزی نگفت آهی کشید و سخت گریست به گل گفتم: عشق چیست؟ گفت : از من خوشبو تره به پروانه گفتم: عشق چیست؟ گفت :از من زیبا تره به...
-
دل نوشته (3)
یکشنبه 16 آبانماه سال 1389 11:15
روزگار را ای کاش کلافی رنگین در دستانم بود میشکافتم تا همه را از دم یک رنگ ببافم تا شاید دو رویی را در پس تک رنگی کلافها نابود کنم.
-
زنگ انشا
شنبه 15 آبانماه سال 1389 11:49
بچه که بودم وقتی زنگ انشا ازمن می پرسیدن علم بهتره یا ثروت می گفتم علم ولی الان میگم هیچ کدوم، معرف ت .
-
رد پا
شنبه 15 آبانماه سال 1389 10:10
در ساحل قلبها این جای پای دوست است که می ماند، وگر نه موج روزگار هر رد پایی را پاک می کند.
-
شقایق
دوشنبه 10 آبانماه سال 1389 10:06
شاید آن روز که سهراب نوشت تا شقایق هست زندگی باید کرد خبری از دل پر درد گل یاس نداشت باید اینجوری نوشت هر گلی هم که باشی چه شقایق چه گل پیچک و یاس زندگی اجبار است زندگی باید کرد.
-
دل نوشته (2)
سهشنبه 4 آبانماه سال 1389 10:05
در کوچه باغ های تنهایی دلم قدم می گذارم به هر سو و سمتی که نگاه میکنم تنها نام تو بر درختان خیالم حک شده است و تنها جویبار یاد تو بر پای درختان جاریست اگر روزی باشد که تو نباشی با این یادگاری ها چه کنم برای نبودنشان باید درختها را به دست تبر فراموشی بسپارم و حال دل من بی تو همچون کویری خشک و بی آب است.
-
دل نوشته (1)
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 10:33
سرود چلچله های پاییزی در گوشم زمزمه می کنند و شاید آواز پایان غم های من است که این چنین طنین انداز می شود.
-
حباب
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 10:30
حباب ها را دوست دارم با تو صادق هستند، می توانی آن طرفشان را ببینی، دلشان می ترکد وقتی غصه داری.
-
گل
شنبه 1 آبانماه سال 1389 09:13
گلی از شاخه اگر می چینیم برگ برگش نکنیم و به بادش ندهیم لااقل لای کتاب دلمان بگذاریم و شبی چند از آن را هی بخوانیم و ببوسیم و معطر بشویم شاید از باغچه کوچک اندیشه مان گل روید
-
واژه های باران
شنبه 1 آبانماه سال 1389 09:11
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند مثل آسمانی که امشب می بارد .... و اینک باران بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند و چشمانم را نوازش می دهد تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
-
بی عشق سر مکن...
شنبه 24 مهرماه سال 1389 07:58
گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود از هر چه زندگیست دلت سیر میشود گویی به خواب بود جوانیمان گذشت اغلب چه زود فرصتمان دیر میشود کاری ندارم آنکه کجایی و چه میکنی بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود
-
گفته هایی تعمق برانگیز
یکشنبه 18 مهرماه سال 1389 10:35
برای آنان که مفهوم پرواز را نمیفهمند ، هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر میشوی... از انسانها غمی به دل نگیر؛ زیرا خود نیز غمگین اند؛ با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند؛ پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند. در عالم دو چیز از همه زیباتر است : آسمانی پر ستاره و وجدانی...
-
دو بال
سهشنبه 13 مهرماه سال 1389 12:56
لابه لای برگهای کتاب دنبال دو بالم به دنبال راه میانبری به حقیقت به دنبال درکی ژرف تر... شاید ندانم چند کتاب خوانده ام شاید کلاس اولی مانده ام اما می دانم چند جرعه نور نوشیده ام چند معجزه دیده ام چند بار نفس خود را در آستان عشقش به قربانگاه برده ام آنگاه که آرزوهایم را به روی دیوار نوشتم نمی دانستم چشم نا محرمی بدان...
-
خدا
یکشنبه 11 مهرماه سال 1389 13:50
خدایا من گمشده ی دریای متلاطم روزگارم و تو بزرگواری! پس ای خدا !هیچ میدانی که بزرگوار آن است که گمشده ای را به مقصد برساند؟ تا ابد محتاج یاری تو ، رحمت تو،توجه تو ،عشق تو، گذشت تو، عفو تو، مهربانی تو و در یک کلام ...محتاج توام
-
عشق
شنبه 10 مهرماه سال 1389 16:24
دلم برای کسی تنگ می شو د که زیبایی روح را می ستاید مهربانی را دوست دارد گذشت را می فهمد سادگی را زیور می داند وفا را گوهر. دلم برای کسی تنگ میشود که چشمان خیس از اشک را می بوسد و با سر انگشت مهربانش آبی آسمان را نشان می دهد کسی که به خاطرم آفتابی می شود.
-
زندگی
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1389 14:24
زندگی رویا نیست زندگی زیباییست می توان از میان فاصله ها را برداشت دل من با دل تو هر دو بیزار از این فاصله هاست. زندگی با همه وسعت خویش محمل ساکت غم خوردن نیست حاصلش تن به قضا دادن و پزمردن نیست زندگی رفتن و راهی شدن است زندگی جنبش راهی شدن است . از سر آغاز وجود تا جایی که خدا می داند