بی عشق سر مکن...



گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود

از هر چه زندگیست دلت سیر میشود

گویی به خواب بود جوانیمان گذشت

اغلب چه زود فرصتمان دیر میشود

کاری ندارم آنکه کجایی و چه میکنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود


نظرات 2 + ارسال نظر
ستوده شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:18 ق.ظ http://saba055.blogsky.com

سلام دوست عزیز .
وب قشنگی داری .
من فکر می کنم اگر عشق پاک وبی ریا باشه آدم هیچ وقت از آن سیر نمی شه .

رَدا یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:42 ق.ظ http://www.rada.blogsky.com/

بی عشق سر مکن و جامی !!!

آرند که واعظی سخنور/بر مجلس وعظ سایه گستر
از دفتر عشق نکته می راند/افسانۀ عاشقی همی خواند
خرگمشده ای بر اوگذر کرد/وز گمشدۀ خودش خبر کرد
زد بانگ که کیست حاضر امروز/کز عشق نبوده خاطر افروز
نی محنت عشق دیده هرگز/نی جور بتان کشیده هرگز
بر خواست زجای ساده مردی/هرگز زدلش نزاده دردی
کان کس منم ای ستودۀ دهر/کز عشق نبوده هرگزم بهر
خر گم شده را بخواند که ای یار/اینک خر تو ، بیار افسار

جامی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد