شاملو (2)

میان آقتاب های همیشه زیبای تو لنگریست

نگاهت شکست ستمگریست

و چشمانت با من گفته که فردا روز دیگریست


 شاملو

نگاه


به دنبال چشمانی بودم پر از نگاه

نه تشنه نه خسته

فقط نگاه

نگاهی از اندیشه آیینه تازه تر

که بیدار کند در من تپش های اشتیاق را

که پروازم ...با این بال نگاه

آغازی است ...برای فردای فرداها


فریدون مشیری


من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست

کنج هر دیوارش بنشینند آرام

گل بگو ، گل بشنو

هر کسی می خواهد

وارد خانه پر عشق و صفا گردد

یک سبد بوی گل سرخ

به من هدیه کند

شرط وارد گشتن

شست و شوی دلهاست

شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست

بر درش برگ گلی می کوبم

روی ْآن با قلم سبز بهار

مینویسم ای یار

خانه ی ما اینجاست

تا که سهراب نپرسد دیگر

خانه دوست کجاست


فریدون مشیری




در پهنه دشت رهنوردی پیداست

وندر پی آن قافله گردی پیداست

فریاد زدم :دوباره دیداری هست؟

در چشم ستاره اشک سردی پیداست...



فریدون مشیری

نیا باران...

نیا باران زمین جای قشنگی نیست، نیا باران ! پشیمان میشوی از آمدن

من از جنس زمینم خوب می دانم که اینجا جمعه بازار است و دیدم عشق را در بسته های زرد کوچک نسیه می دادند در اینجا قدر مردم را به جو اندازه می گیرند

در اینجا شعر حافظ را به فال کولیان دربه در اندازه میگیرند

نیا باران زمین جای قشنگی نیست...


تولد عسل

دیروز تولد یکی از دوستام بود ولی فرصت نشد توی وبلاگم بهش تبریک بگم . با عسل خانم یکی دو سالی بیشتر نیست که آشنا شدم ولی به اندازه یه دوست قدیمی دوستش دارم

عسل خانمی تولدت مبارک.