حقیقت

 

 عشق مثل آبه، می تونی تو دستات قایمش کنی ولی یه روز دستاتو باز می کنی می بینی همش چکیده بی اینکه بفهمی دستت پر ازخاطرست...

 

چه چیز عجیبی در این عکس میبینید؟

چه چیز عجیبی در این عکس میبینید؟

 

.... ادامه مطلب ...

سگ باهوش


قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که دورش کند اما کاغذی را در دهان سگ دید .کاغذ را گرفت.روی کاغذ نوشته بود" لطفا ۱۲ سوسیس و یه ران گوشت بدین".۱۰ دلار همراه کاغذ بود.قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسه ای گذاشت و در دهان سگ گذاشت. سگ هم کیسه راگرفت و رفت .
قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و بدنبال سگ راه افتاد .
سگ در خیابان حرکت کرد تا ..



ادامه مطلب ...

محبت شدیدی که سابقا ابراز میکردم

محبت شدیدی که سابقا ابراز میکردم

دروغ وبی اساس بود و در حقیقت نفرت

به تو روز به روز زیادتر میشود و هرچه بیشتر ترا میشناسم

پستی و وقاحت تو بیشتر در نظرم آشکار میگردد در قلب خود احساس میکنم که ناچارباید از تو دور باشم

و هیچگاه فکر نکرده بودم که شریک زندگی تو باشد زیرا ملاقاتهاییکه اخیرا با تو کردم

طبیعت و زمانه روح پلیدت را آشکار ساخت

و بسیاری از اخلاق و صفات تو را به من شناساند

و میدانم که خشونت طبع و تند خوئی ترا بدبخت خواهد کرد

اگر عروسی ما سر بگیرد

مسلما همه عمر خود را با تو به پریشانی و بد ختی خواهم گذراند و بدون تو

عمر خود را در نهایت شادکامی طی خواهم کرد

در نظر داشته باش که روح من هیچگاه بتو رام نخواهد شد و نفرت و کینه ام پیوسته متوجه تواست این نکته را باید در نظر داشته باشی و بدانی که

از تو میخواهم آنچه را که گفته ام شوخی و مسخره نکنی و بدانی که

این نامه را از صمیم قلب مینویسم

و چقدر تاسف میخورم اگر باز هم در صدد دوستی با من باشی با نهایت نفرت

از تو میخواهم که از پاسخ دادن به این نامه خودداری کنی زیرا نامه های تو سراسر

 مهمل و دروغ است و نمیتوان گفت که دارای

لطف و حرارت میباشد بطور قطع بدان که همیشه

دشمن تو هستم و از تو بشدت متفنر هستم و نمیتوانم فکر کنم که

دوست صمیمی و وفادار تو هستم 

 


دوست خوبم اگر می خواهی بدانی که راز این نامه چه بوده است نامه را یک بار دیگر یک خط در میان بخون .

راز صدا در صومعه

 

 اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد.  مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت : «ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟ »

...


ادامه مطلب ...