پیوستن

من در این راه فرسودم و به خاک افتادم  

 اما تو بمان  

سبز بمان  

که من از ریشه به تو خواهم پیوست ...  

 

خاطره 2

ما تنها سریالی که از تلویزیون میبینیم سریال ساختمان 85.

ولی خب اونم معمولا یادمون میره . یا اینکه اتفاقای دیگه می افته مثلا آنتن تلویزیون خراب میشه ،مهمون برامون میاد یا اینکه مثل این دو هفته گذشته یه دفعه ای صدا و سیما از این سریال خوشش نمیاد و جاش یه فیلم دیگه میذاره.

این هفته که استثنا یادمون نرفته بود سریال ببینیم ،آنتن تلویزیون هم خراب نبود ،مهمون هم نداشتیم ، صدا و سیما هم با این سریال اشتی کرده بود ،نشستیم تا فیلم و ببینیم ولی چه دیدنی ، تازه داشتیم میفهمیدیم چی به چیه که تبلیغ وسط فیلم شروع شد از بس  تبلیغ طولانی شد آقای پدر حوصلشون سر رفت و زد ما....ه. بعد هم به کلی فراموش کردیم برگردیم و ادامه سریال و ببینیم .خلاصه این بار هم نفهمیدم آخرش چی شد .امان از دست این تبلیغات تلویزیونی.

موتور سوار

یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته، یهو میبینه یه موتور گازی ازش جلو زد!خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه.
یه مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه متور گازیه غیییییژ ازش جلو زد!دیگه پاک قاط میزنه، پا رو تا ته میگذاره رو گاز، با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه.همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!!طرف کم میاره، راهنما میزنه کنار به موتوریه هم علامت میده بزنه کنار.خلاصه دوتایی وامیستن کنار اتوبان، یارو پیاده میشه، میره جلو موتوریه، میگه: آقا تو خدایی! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی کل مارو خوابوندی؟!موتوریه با رنگ پریده، نفس زنان میگه: والله ... داداش.... خدا پدرت رو بیامرزه که واستادی... آخه کش شلوارم گیر کرده به آینه بغلت   !!!!